صدای پای بهار

دفترچه اشعار کاف شین

صدای پای بهار

دفترچه اشعار کاف شین

طوفان گرفته بود، کلاهی نمانده است

 

 

طوفان گرفته بود، کلاهی نمانده است

خرمن به باد رفته و کاهی نمانده است

 

بی تو مچاله ایم در آوار روزگار

یا پرشکسته ایم و پناهی نمانده است

 

از بس کشیده ایم غم دوری تو را

در جعبه ها مداد سیاهی نمانده است

 

 

از کاف و شین که کفتر شیدای کوچه هاست

دیشب شنیده کوه که چاهی نمانده است

 

این جاده ها که خیس و کبودند شاهدند

تا ساحل ظهور تو راهی نمانده است