صدای پای بهار

دفترچه اشعار کاف شین

صدای پای بهار

دفترچه اشعار کاف شین

محرم ( ان زیبای تلخ رسید )

 

 *    اپیدمی شرمندگی  *     


محرم رسید

 *       یک غزل    *    

 

 

    قربان تو که نام تو را میــتوان شنیــد 

 این شور را به حد طلب میتوان چشید  

 تو از تبار غربت زیبــای احمدی  

تو پاره دل گل گلها محمدی 

 

 گویا علی به جای دلت راه می رود  

چاهی نمانده است و پی چاه میرود 

 

 نور نگاه فاطمه در چشمهای توست 

 چون نسل فاطمه همه در کربلای توست  

 

تنهائی قشنگ تو میراث مجتبی است  

هم کربلا و جنگ تو میراث مجتبی است  

 

قربان تو که نام تو نور است یا حسین 

 رمز شب و دعای ظهور است یا حسین  

 

سجاد تو نمایش جانبازی خداست  

عرفان کلام اوست شهید گل فناست  

 

سقای تو به دست جهان آب می دهد  

بوی غریبی گل مهتاب می دهد  

 

آن زینبت نماد صبوری انبیاست  

در اکبرت طراوت زیبای اولیاست  

 از قاسم برادرت الماس شرمگین  

زو لفظ عشق و کلمه احساس شرمگین 

 

 انصار تو مفسر آیات اعظم اند  

تاج فرشتگان خدای محرم اند 

 

 دیماه ۸۶ (با جابجائی چند حرف)


و همه چیز تمام شد

اینک تصویر زیباترین فاجعه آفرینش


هر که باشیم دیگر نمی توانیم سرمان را بالا بگیریماز ارازل و اوباش گرفته تا نخبه و عالم و زاهد زن و مرد شیعه و سنی با دین و بی دین مسلمان و مسیحی شاعر و لال پیر و جوان

ببینید زیباترین فاجعه آفرینش را

و چه سرشکستگی سنگینی چه مصیبت عجیبی  و چه مصیبت زیبائی

بنگرید به زیباترین فاجعه آفرینش


السلام علیک یا رسول الله
السلام علیک یا علی ابن ابی طالب
السلام علیک یا فاطمة الصدیقه
السلام علیک یا ابامحمد یا حسن ابن علی
السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک بنفسی انتم فزتم و فاز من معکم یالیتی کنت معکم فافوز فوزا عظیما

السلام علیکم یا اهل بیت النبوه

          ثبت نهائی سه شنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۸


 

عید غدیر خم بر شما مبارک باد

  
 
 
 
 

 

 پیامکی برای عید غدیر 

در ساحل غدیر جهان طفل مکتب است 

عیدی که پاگشائی انوار در شب است 

در فتنه های آخر وقت و زمان غدیر 

حلـّـال مشکلات جهان معذب است

وقتی که هر گلدان که می بینم گلش نیست !

 

 

وقتی که دنیا این قدر افسرده باشد

شیداترین یارم کنارم مرده باشد

 

وقتی که هر گلدان که می بینم گلش نیست

یا داخلش یک غنچه پژمرده باشد

 

وقتی که از هر باد می پرسم بگوید

شاید یکی دیگر دلت را برده باشد

 

وقتی روانکاو و پزشک و شیخ و عامی

هذیان بگوید کاملا افسرده باشد

 

کافیست شهری این طرفها بوده باشی

تا کافشین شعر از بهار آورده باشد

 

تا باز تسکین یابد این زخم تبرها

بر سینه ام مهر ولایت خورده باشد

 

                                                         صندوق  نظر و یادداشت

سیاست چیست !؟


به شه گفتم سیاست چیست دانی

بگفتا ، ( قدر دانی نوجوانی )

 

سیاست داشتن یعنی که امروز

همان فرداست در دیبای دیروز

 

سیاست چیست او را نیز دیدن

هوای عاشقی را برگزیدن

 

سیاست چیست یعنی تیز هوشی

که در دستت نگه داری تو گوشی

 

صندوق  نظر و یادداشت

ادامه مطلب ...

شعری برای عید قربان

 

 

 

 

 

 

می برند حاجیان برای خدا چارپایی به رسم قربانی

یاد آن ساعتی که ابراهیم ز پسر میگذشت عرفانی

 

تو ز احساس  یک پدر ای دوست در چنین لحظه ای چه میدانی

عشق آنجا چقدر جدّی بود و خدا بود و یار و مهمانی

 

 و منا هم نفس نفس میزد و صفا کرده  بود طوفانی

ای تمام وجود ابراهیم تو تو هستی  فقط تو جانانی

 

گوئیا هر چه بر رگش میزد خنجرش کند بود میدانی

سنگها میشکست با خنجر کآمدش آن ندای رحمانی

 

گوسفندی گرفت و قربان کرد جای شیرین پسر به آسانی

شاید آنجا چنین به او فرمود کردگار کرشمه پنهانی

 

صبر کن عاشقانه ابراهیم تا ز نسلت بیاید آن فانی

هر چه دارد به عشق خواهد داد عشق و پروانگی و عریانی

 

و تمام پیمبران رفتند به تماشای آن سرافشانی

سعیشان عاشقانه برپا شد چه منایی و عید قربانی

بیا نمانده دگر صبر در بساط دلم

 

 

بیا نمانده دگر آه در بساط دلم

در امتداد فراق است انحطاط دلم

اگرچه قاب شده رد پای خورشیدت

درون حوض پر از شبنم حیاط دلم

ولی خمار تو در لحظه های تاریکی

نمی رسد به غم آگین ترین نقاط دلم

و کاف و شین شب بارانی حظور تورا

به گـِــل نشسته که سازی تو گــُــل ملاط دلم

فقط به خاطر تو باز میشود دل من

بیا بیا نفس سبز انبساط دلم

 

شعری به مناسبت شهادت امام باقر علیه السلام

 

گویا دوباره کشته شده شاه دین حسین

عمامه اش فتاده و زرد و غمین حسین

 

آمد حسین تا نوه اش را بغل کندبعد از فراق باقر خود اینچنین حسین

  

امروز را اگر به صفحه تاریخ بنگری

روز شهادتی شده بر پنجمین حسین

 

  

حسن حسن صفای علی خلق مصطفی

هم آن حسین بوده و باشد هم این حسین

 

شمعی کنار تربت باقر اگر چه نیست

بادا فدای بارگهت کافشین حسین