صدای پای بهار

دفترچه اشعار کاف شین

صدای پای بهار

دفترچه اشعار کاف شین

غمت زمین و زمان را به دست طوفان داد

امیدوارم این یکی دیگه آخرین شعری باشه که در انتظار یار سروده میشه البته فقط به این دلیل که اون یار گلعذار و آن بهار پرشرار در زمین بی قرار خیمه زده باشه



غمت زمین و زمان را به دست طوفان داد

شبت چه فر و شکوهی به عمق عرفان داد


همین که گریه ما را به ماه می بردند

زمین تبسم گل را به آبگردان داد


دگر به طاقت طاق زمانه بوی شما

به هر چه شعر به جز انتظار پایان داد


نگر به کوری چشمان زار صد یعقوب

نبود چشم ، تباهی به بیت الاحزان داد


ز بس که خسته شدم در تلاتم شب تار

دلم چو آهوی در خون تپیده ای جان داد


بیا بیا که شدم کافری خرابه نشین

و کافشین سر خم را به دست شاهان داد

ولادت یگانه منجی عالم بشریت بر شما مبارکباد

ولادت یگانه منجی عالم بشریت و مهدی موعود علیه السلام بر شما مبارک باد 

 

عمریست من؛ ازعالم و آدم فراری ام                  با مردمان کشور چَشم انتظاری ام

از هر نژاد و جنس و زبان می کنم فرار                 از جنس کلمه های پر از شرمساری ام

من در زمان خیل خدایان خود فریب                 من بی خلیل مانده گرفتار خواری ام

آئینه را عجب به تمسخر گرفته اند                  اما ز رو نرفتم از آئینه داری ا

تا اطلاع ثانوی این دل که زخمی است                 شاید بمیرد از تب این زخم کاری ا

از سمت او بیا و دلم را نجات بخش                 از سایه های شب زده در شام تاری ام

تا کـافـــشین نفس بکشد . زندگی کند                 بازا ! هوای تازه صبح بهاری ام 

اگر شعر را آسمان جل کنند

 


لابد تعجب کردید که آخه این چه وضعیه اینم خداحافظیش شد داستان خداحافظی بعضی از فوتبالیستها خداحافظ دیگه ! إ ولی خوب اگه دقت می کردید من اصلا خداحافظی نکزدم که بخوام خلف وعده کنم ! فعلا یا علی


 


زمین را اگر اهل الکل کنند


به ودکا جهان را اگر خل کنند


 


اگر شیشه مفت و فراوان شود


جهان را اگر مثل آغل کنند


 


اگر مس طلا شد اگر گرگ شیر


اگر سار را شکل بلبل کنند


 


اگر نیز یک عده میمون شوند


جهان را سرای تکامل کنند


 


اگر باد و طوفان جهان می برند


اگر ریشه کوه را شل کنند


 


اگر مرد بودن به نامردی است


اگر عالمان هم تجاهل کنند


 


اگر حق زن خود فروشی شود


اگر دین فروشان تساهل کنند


 


اگر کاف شین باز کفتر شود


اگر شعر را آسمان جل کنند


 


اگر باز مولا عنایت کند


همه خارها یک به یک گل کنند


 


رفیقان ما بعد تکلیف خود


توانند گاهی توسل کنند


 


فرومایگانی چو من می شود


ز دنیا و اهلش تبتل کنند


غزل . تــا اطـلاع ثـانـوی !

 نه سوء تفاهم نشه این یک تصمیم نیست بلکه یک خبره : اینکه تا مورخه ۱۹ اردیبهشت ۸۹ این آخرین سروده کافشینه و ممکنه که عمری یا توفیقی برای سرودن غزلی دیگر نباشد که این هم دست من نیست ! فقط خواستم یه ناز تقریبا شوخ طبعانه کرده باشم که عزیزان منو از ادامه این کار منصرف کردند !! 

 و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین


 

این آخرین سروده منه و شاید دیگه بعدش شعر دیگه ای از من نخونید ! فکر می کنم گفتی ها رو این تو گفتم ! از تنفرم از نژاد و جنس برتر گفتم! از نیازم به نفس کشیدن گفتم ! و از از هوای تازه ای که بوی وزیدنش می آد گفتم  ! شاید دیگه اصلا بعد از این صلاح نباشه شعر دیگه ای بگم البته

 

 تا اطلاع ثانوی !

 


عمریست من؛ ازعالم و آدم فراری ام


 با مردمان کشور چَشم انتظاری ام

 


از هر نژاد و جنس و زبان می کنم فرار


از جنس کلمه های پر از شرمساری ام

  


من در زمان خیل خدایان خود فریب


من بی خلیل مانده گرفتار خواری ام

 


آئینه را عجب به تمسخر گرفته اند


اما ز رو نرفتم از آئینه داری ام


 


تا اطلاع ثانوی این دل که زخمی است


شاید بمیرد از تب این زخم کاری ام


 


از سمت او بیا و دلم را نجات بخش


از سایه های شب زده در شام تاری ام


 


تا کـافـــشین نفس بکشد . زندگی کند


بازا ! هوای تازه صبح بهاری ام

کارگردانان دون بس یکه تازی می کنند

 

می دونم خیلی شعر دل نشینی نشده ولی خوب یه حرفائی رو به زور دگنک این تو زدم حالا چقدر ادیبانه شده زیاد مهم نیست

 

 

کارگردانان شب بس یکه تازی می کنند

 خوب می دانید با دل نیز بازی می کنند

 

یک فضائی  ساختند اینجا که بیش از هر کسی

 بی نمازان ادعای عشق بازی می کنند

 

ترکها را خنگ می نامند و با جادوگری

 راز اعجاز خدا را شعر تازی می کنند

 

بس که در آنسوی دنیا منجی عالم شدند

 ادعای خلقت ما را مجازی می کنند

 

کافشین یک شعر می گوید در آنجا صد هزار

 داستان را با منیت صحنه سازی می کنند

 

گر نیائی دیگر اینجا کارمان زار است زار

بهر یک بازی یلان گردن درازی می کنند 

 

ای همت ما را جان ای قبله ترین طوفان

 

 

ای همت ما را جان ای قبله ترین طوفان

از پای فتادم من جانی بده ای جانان 

 

ای یار بهارستان دلدار نگارستان 

ای بخت هما بازا کاری کـــــ ُ  ـن کارستان 

 

من خسته ترین خارم پاگرد تو را دارم

تا صبح تو بیمارم ای درد مرا درمان 

آداب نمازت را آن سجده نازت را

آن خلوت رازت را خواهنده بود یزدان

 

بازا تو جهانآزین بر راز و نیاز آزین 

بر صبر و نماز آزین ای از تو به جای ایمان 

 

 تو صبح بهارانی تو نم نم بارانی

تو شادی یارانی  بازآی بهارستان

متقلبین بین المللی


اینکه تقلب چیه و چه تاریخچه ای داره سوالیه که خیلی کمتر بهش پرداخته شده البته من با غزلی که پائین می بینید به تاریخچه تقلب زیاد نپرداختم بلکه بیشتر سعی کردم توضیحی در مورد ماهیت تقلب و متقلبین واقعی بدم البته جرقه سرودن این شعر رو یک احتمال قوی در من زد که البته بعدا عکسش اتفاق افتاد چون منتظر بودم که با پیروزی قطعی ائتلاف قانون و مجلس اعلا گروه ایاد علاوی ادعای تقلب کنند البته باز هم زیاد فرق نمی کنه چون اتفاق بدتری افتاده و اون اینکه واقعا تقلب شده مثل کشور خودمون که بر علیه انقلاب تقلب شد البته توسط گروه منتسب به یک نامزد جر زن که دم از قانون زد و ۱۴ ملیون رأی رو با تقلب به خودش اختصاص داد خلاصه تقلب هست ولی یه جور دیگه

 


از تقلب بگویمت بنگر ؛ ادعا کردن حقوق بشر !


بازتعریف واژه ای مبهم می شود رویکرد قوم شرر


 


خوب بنگر به کار صهیون ها ادعاهای طنز میمون ها


ادعا می کنند آزادی هست فرزند دیو چون دلبر


 


ادعا می کند دموکراسی مثل مصر و کمی کرواسی


رأی گیری چقدر وسواسی لیک از آل سعود هم بدتر


 


ادعا می کند مبارزه با ترور و جنگ و فتنه و بلوا


لیک تا می تواند و شدنی است می کشد سوی کودکان لشگر


 


ادعا می کند نجات زمین فیلمهای عجق بیا و ببین


ولی از گازهای گلخانه می کند پر جهان به بحر و بر


 


ادعا می کند به جای مسیح منجی آخرالزمان شده است


لیک با کارهای دجالی به در آورده از مسح پدر


 


ادعا می کند خبر آزاد ؛ ادعا می کند بشر آزاد


ولی از حبس صد گزارشگر نیست اصلا به دست خویش خبر


 


ادعا می کند حقوق زنان می کند زن اسیر اهرمنان


دختران را به بردگی برد این دایه مهرباتر از مادر


 


این تقلب دگر چه خوب و چه بد خب دگر شاخ و دم نمی خواهد


کو تقلب نگاه کن بنگر این ایالات حیله گر پرور


 

مخاطبه آخر صفر با استاد شهریار

 


حیدر بابا شیطان بیزی آلادیب
جماعتین فیکرین اورگین قادیب  

عشقین اودی اللّهنان اولارمی
هر کس اوزون بو یانقیا اوخشادو
ب  

یالان دین دیللری لال ایسترم
اینانما تانری سیز بو بال دان دادیب  

حیدر بابا حوسین عزاسی گدی
زائیری تک کربوبلاسی گددی  

اولوب گنه محمدین عزاسی
حسن غمی دونیالاری آغلادوب  

حیدر بابا شهادت رضا ده
دونیا عزایه جوزلرین ایسلادوب

ای سبز لجن مال لجن پوش

ای سبز لجن مال لجن پوش  

آن وعده صهیون ؛سحرت کوش 

   

گفتند شما تک تکتان شاه  

گوئید که آرا شده مخدوش   

 

تی تو اگر رأی ندادی 

 پر رو شو بگو رأی خودم کوش 

  

 شاهی تو بگو نصر من الله  

گشتید کنون تک تکتان موش 

  

 الله که بی منطق و دین نیست 

 باشد چو اوباما و تو و بوش     

آزادیت آن بود چه باشد   

تا آذری و مولوی و شوش  

 

 از خالق و از خلق بریدید  

صد حلقه ز شیطان زده بر گوش  

  

 در روز عزای شه کونین 

 گشتید ستمکار و عرق نوش  

 

 از لطف شما صد نفر از خلق 

 افتاد زمین زخمی بیهوش  

   

این فتنه گری مال دلار است  

باید بنویسد دعا روش   

کافر شدم این شین که شنیدم 

 باید نزنم بهر شما جوش

محرم ( ان زیبای تلخ رسید )

 

 *    اپیدمی شرمندگی  *     


محرم رسید

 *       یک غزل    *    

 

 

    قربان تو که نام تو را میــتوان شنیــد 

 این شور را به حد طلب میتوان چشید  

 تو از تبار غربت زیبــای احمدی  

تو پاره دل گل گلها محمدی 

 

 گویا علی به جای دلت راه می رود  

چاهی نمانده است و پی چاه میرود 

 

 نور نگاه فاطمه در چشمهای توست 

 چون نسل فاطمه همه در کربلای توست  

 

تنهائی قشنگ تو میراث مجتبی است  

هم کربلا و جنگ تو میراث مجتبی است  

 

قربان تو که نام تو نور است یا حسین 

 رمز شب و دعای ظهور است یا حسین  

 

سجاد تو نمایش جانبازی خداست  

عرفان کلام اوست شهید گل فناست  

 

سقای تو به دست جهان آب می دهد  

بوی غریبی گل مهتاب می دهد  

 

آن زینبت نماد صبوری انبیاست  

در اکبرت طراوت زیبای اولیاست  

 از قاسم برادرت الماس شرمگین  

زو لفظ عشق و کلمه احساس شرمگین 

 

 انصار تو مفسر آیات اعظم اند  

تاج فرشتگان خدای محرم اند 

 

 دیماه ۸۶ (با جابجائی چند حرف)


و همه چیز تمام شد

اینک تصویر زیباترین فاجعه آفرینش


هر که باشیم دیگر نمی توانیم سرمان را بالا بگیریماز ارازل و اوباش گرفته تا نخبه و عالم و زاهد زن و مرد شیعه و سنی با دین و بی دین مسلمان و مسیحی شاعر و لال پیر و جوان

ببینید زیباترین فاجعه آفرینش را

و چه سرشکستگی سنگینی چه مصیبت عجیبی  و چه مصیبت زیبائی

بنگرید به زیباترین فاجعه آفرینش


السلام علیک یا رسول الله
السلام علیک یا علی ابن ابی طالب
السلام علیک یا فاطمة الصدیقه
السلام علیک یا ابامحمد یا حسن ابن علی
السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک بنفسی انتم فزتم و فاز من معکم یالیتی کنت معکم فافوز فوزا عظیما

السلام علیکم یا اهل بیت النبوه

          ثبت نهائی سه شنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۸


 

عید غدیر خم بر شما مبارک باد

  
 
 
 
 

 

 پیامکی برای عید غدیر 

در ساحل غدیر جهان طفل مکتب است 

عیدی که پاگشائی انوار در شب است 

در فتنه های آخر وقت و زمان غدیر 

حلـّـال مشکلات جهان معذب است

وقتی که هر گلدان که می بینم گلش نیست !

 

 

وقتی که دنیا این قدر افسرده باشد

شیداترین یارم کنارم مرده باشد

 

وقتی که هر گلدان که می بینم گلش نیست

یا داخلش یک غنچه پژمرده باشد

 

وقتی که از هر باد می پرسم بگوید

شاید یکی دیگر دلت را برده باشد

 

وقتی روانکاو و پزشک و شیخ و عامی

هذیان بگوید کاملا افسرده باشد

 

کافیست شهری این طرفها بوده باشی

تا کافشین شعر از بهار آورده باشد

 

تا باز تسکین یابد این زخم تبرها

بر سینه ام مهر ولایت خورده باشد

 

                                                         صندوق  نظر و یادداشت

شعری برای عید قربان

 

 

 

 

 

 

می برند حاجیان برای خدا چارپایی به رسم قربانی

یاد آن ساعتی که ابراهیم ز پسر میگذشت عرفانی

 

تو ز احساس  یک پدر ای دوست در چنین لحظه ای چه میدانی

عشق آنجا چقدر جدّی بود و خدا بود و یار و مهمانی

 

 و منا هم نفس نفس میزد و صفا کرده  بود طوفانی

ای تمام وجود ابراهیم تو تو هستی  فقط تو جانانی

 

گوئیا هر چه بر رگش میزد خنجرش کند بود میدانی

سنگها میشکست با خنجر کآمدش آن ندای رحمانی

 

گوسفندی گرفت و قربان کرد جای شیرین پسر به آسانی

شاید آنجا چنین به او فرمود کردگار کرشمه پنهانی

 

صبر کن عاشقانه ابراهیم تا ز نسلت بیاید آن فانی

هر چه دارد به عشق خواهد داد عشق و پروانگی و عریانی

 

و تمام پیمبران رفتند به تماشای آن سرافشانی

سعیشان عاشقانه برپا شد چه منایی و عید قربانی